نیویسک نوم: دیوان فیاض لاهیجی
بینویشته کس: عبدالرزاق فیاض لاهیجی
سده: یازدیوم
ولگون : 444
توضیح: فارسی شئرون دیوان.
متن شعر میرزا کوچیک خان از مرحوم فریدون پوررضا
آهای بوسوخته دیلان (آهای دلسوختگان)
آهای ناجه به دیلان (آهای آرزو به دل ها)
خدا پرستان!
داره به دستان! (کشاورزان داس به دست)
جوانان! پیران! گیلانه شیران!
ویریزید ، ویریزید (برخیزید، برخیزید)
شیمی جانه قوربان (فدای جان شما)
میرزا کوچی خان
سورخه جنگل جه خونا آتش (جنگل سرخ رنگ شد از خون و آتش)
باره به دشتان، گولوله وارش (به دشت ها، باران گلوله می بارد)
اگه ایتا مرده، هیزارتا نامرده (اگر یک مرد باشد، دربرابرش هزار نامرد است)
جنگله دیل پوره شیمی صدا توره (دل جنگل هم برای طنین صدای شما تنگ است)
ویریزید دونیا بکنید، دیل به دریا بزنید (برخیزید، دل از دنیا بکنید و دل به دریا بزنید)
ویریزید ، ویریزید (برخیزید، برخیزید)
شیمی جانه قوربان (فدای جان شما)
میرزا کوچی خان
می تن پوره زخمه، می دیل پوره درده (تن من پر از زخم و دلم پر از درد است)
هوا چه بورانه، گیلان چقد سرده (هوا بورانی و سوزناک است، گیلان چقدر سرد شده است!)
غوصه دارم بار بار (غصه های بسیاری دارم)
وارش باره زار زار (آسمان، زار زار گریه می بارد)
جنگله دیل پوره غمه، را دکفید (دل جنگل پر از غم است، راه بیافتید)
تنها به میدان درمه من، را دکفید (من به تنهایی در میدان هستم، راه بیافتید)
عشقه تماشا نوکونید (فقط عشق خود را تماشا نکنید)
غیرته حاشا نوکونید (غیرت خود را حاشا نکنید)
ویریزید ، ویریزید (برخیزید، برخیزید)
شیمی جانه قوربان، میرزا کوچی خان (فدای جان شما، ای میرزا کوچک خان)
میرزا خودایه سوگند نوگذارنیم تی هدف فراموش بی
میرزا خودایه سوگند کی تی رایه شنیم
سوگند کی امی دامونونِ امی خونون امره اُو دنیم
سوگند کی امی گیله مردون ..........
میرزا به خدا سوگند که نخواهیم گذاشت هدفت فراموش شود
میرزا به خدا سوگند که به راه تو خواهیم آمد
سوگند که جنگل هایمان را با خونمان آبیاری کنیم
سوگند که ما گیله مردان .........
درباره ی دکتر حکیم زاده:
دوته اوسنه پوست دنیم که هر دوته جیر تر بوما. که امه اره شیمه به میانبر ننیم.
دکتر محمدرضا حکیم زاده ------------- بنویشته کس: شهرام مهدیزاده
حکیم نیکوکار شهر ما ------------- بنویشته کس: آرمان
دکتر محمدرضا حکیمزاده
لاهیجان در طی تاریخ کهن خود، حکما و اطبای بسیار به خود دیده است و از گذشته تا کنون بودهاند حکیمان و طبیبانی که طبابت برایشان مفهومی فراتر از صرف معالجه و درمان پزشکی داشته و به جامعه و مردم نیز توجه ویژه داشتهاند و درمان دردهای مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آنان (در کنار دردهای جسمانی) نیز برایشان یک دغدغه همیشگی بوده است. تاریخچه پزشکی و اطباء و حکمای لاهیجان، مانند تاریخ شهرنشینیاش به قدری غنی و پربار هست که مثال و مصداق برای این مسأله فراوان وجود داشته باشد. من اما در اینجا میخواهم از یکی از این اطبای نیکوکار و مهربان و ماندگار در دلهای مردم، که از این شهر برخاسته و وصف نیکیهایش سراسر ایران را درنوردیده، بنویسم.
حسین خان صحت الحکما، حکیمی ساکن محله غریب آباد لاهیجان بود. در سال 1293 خورشیدی، صاحب پسری شد که او را محمد رضا نام نهاد. محمد رضا تحصیلات ابتدایی را در لاهیجان و متوسطه را در رشت گذراند و آنگاه به اشتیاق تحصیلات آکادمیک رهسپار پایتخت شد. تحصیلات پزشکی که تمام شد، محمد رضا که حالا دیگر دکتر محمد رضا حکیمزاده بود، به استخدام دولت درآمد. نخستین آزمون حرفهای و مدیریتی را در خراسان با درایت و کاردانی با موفقیت پشت سر گذاشت و به آسایشگاه جذامیان آنجا که وضع بسیار نامطلوبی داشت، سر و سامان بخشید. دو سالی آنجا بود که به زادگاه خویش برگشت.
لاهیجان شهر خاطرات کودکی و نوجوانی او بود. عشق و علاقه خاصی به شهر خویش داشت و کارهای ماندگاری در این شهر انجام داد. ساخت دبستان، پرورشگاه و زایشگاه، تأسیس درمانگاه و مدرسه در روستاهای دورافتاده، تأسیس صندوق کمک به دانشجویان لاهیجانی درحال تحصیل در خارج از لاهیجان و ... از جمله اقدامات ماندگار این نخبه لاهیجی در شهر و دیار خویش است.
در دوران ریاست بر بهداری کل گیلان هم آثار نیکی در سطح استان بهجا نهاد که تأسیس درمانگاههایی در لشت نشاء، پیر بازار، ماسوله، خشکبیجار و ... از آنجمله است. اما مهمترین کار او در سطح استانی، راهاندازی آسایشگاه معلولین و سالمندان گیلان در رشت است که این مهم با کمکهای بیدریغ آرسن میناسیان (از ارامنه رشت) و با زمینهای اهدایی مرحوم حسین استقامت در سال 1345 انجام گرفت.
نهضت آسایشگاهی در مورد معلولین در آن سالها در جهان رواج داشت و ارائه خدمات به معلولین به صورت مؤسسهای، رویکرد غالب بود. ولی در ایران در زمینه ارائه خدمات به معلولین، حتی در سطح مؤسسهای و آسایشگاهی هم کمبودهای فراوانی وجود داشت (و دارد!) و نیاز به مؤسساتی برای ارائه خدمات به گروههای کمتوان (بهویژه کمتوانان ذهنی) بسیار احساس میشد. تحولاتی هم در جامعه در آن عصر در شرف وقوع بود که این نیاز را بیش از پیش نشان میداد. با افزایش سطح بهداشت عمومی و در نتیجه افزایش شانس زندگی، دستکم در حوزه شهری، جمعیت سالمندان رو به افزایش بود (همچنان که امروز هم جامعه ما با سرعت با جمعیت سالمند بیشتری روبهرو میشود). از سویی با گسترش شهرنشینی و معلولیتها و بیماریهای جدید حاصل از آن، از جمله تصادفات و سوانح رانندگی، جمعیت معلولین هم نسبت به قبل رو به افزایش بود. اگر در گذشته در اثر کمبود امکانات و ضعف دانش و تخصص، افراد آسیبدیده در سوانح، شانس زنده ماندن کمی داشتند، اما با گسترش دانش پزشکی و امکانات تخصصی، این افراد بیشتر شانس زنده ماندن، و در نتیجه زندگی با معلولیت را مییافتند. توانبخشی در ایران هم در سالهای پایانی دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه در پاسخ به چنین نیازهایی شکل گرفت. هرچند این تحولات در آغاز راه بود و هنوز جمعیت سالمندان و معلولین، نسبت به دهههای بعدی، چندان زیاد نبود، اما این از نگاه آیندهنگر و پیشگیری کننده امثال دکتر حکیمزاده پنهان نمیماند. آسایشگاه سازی هم پاسخی به این تحولات و نیازهای ناشی از آن بود.
گیلانیان در این کار هم مانند بسیاری از مصادیق توسعه و تمدن در انتهای قرن پیش و نیمه اول قرن خورشیدی کنونی، پیشگام شدند و آسایشگاه خیریه معلولین و سالمندان گیلان در ایران، نخستین بود. بعدها دکتر حکیمزاده ساخت آسایشگاه برای معلولین و سالمندان را به یک جریان تبدیل نمود و در اصفهان و تهران (کهریزک) این کار را انجام داد.
پس از آنکه دوره تخصص را در فرانسه گذرانید، به عنوان مدیر مبارزه با بیماریهای واگیر وزارت بهداری مشغول به کار شد و کارهای مثبتی برای پیشگیری و مبارزه با بیماریهای مسری از خود به یادگار گذاشت. مشهورترین اقدام دکتر حکیمزاده در سطح ملی، تأسیس آسایشگاه خیریه معلولین و سالمندان کهریزک است. این مجموعه که در سال 1351 و با حداقل تشکیلات و امکانات آغاز به کار کرد، امروزه مجموعهای عظیم با ارائه انواع خدمات توانبخشی، نگهداری و مددکاری و ... برای معلولین مختلف و سالمندان است و اینهمه را به تلاشهای بیوقفه بنیانگذارش، دکتر حکیمزاده، مدیون. او که در آن زمان ریاست بیمارستان فیروزآبادی شهر ری را برعهده داشت، با زمینی که خانواده امینی در اختیارش نهادند و با جمعآوری کمکهای خیرین، مکان فوق را راهاندازی کرد و برای پا گرفتن و توسعه این بزرگترین مؤسسه آسایشگاهی خاورمیانه زحمات بسیار کشید.
دفتر پربار زندگانی این نخبه لاهیجی پس از چند سال مبارزه با عارضه قلبی، در سوم آبان سال 1358 خورشیدی بسته شد و بنا به وصیتش در محوطه آسایشگاه کهریزک به خاک سپرده شد.
در زندگی دکتر حکیمزاده نکاتی هست که قدری تأمل در آنها، میتواند جالب توجه باشد. دکتر حکیمزاده همانند نامش، پزشکی بود که حکیم ماند. مفاهیم پزشک و حکیم، تنها تفاوت بین دو دوره تاریخی از علم طب را که در یکی آموزههای تجربی رهگشاست و در دیگری، تحصیلات آکادمیک و نوین پزشکی، روایت نمیکند. "حکیم" و "پزشک" بیانگر دو نوع تفکر در حیطه علوم پزشکی و پیراپزشکی است. اولی مفهومی اجتماعیتر دارد و با علوم دیگر، بهویژه مردمشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی مرتبط است و دومی، خدمات تخصصی صرف پزشکی در حیطه تشخیص و درمان را دربر میگیرد.
حتی امروز خیلی از صاحبنظران بر این عقیدهاند که پزشکان مجدداً باید حالتی حکیمگونه یابند. حکیم نه در کارهای تجربی و فاقد آموزههای آکادمیک، بلکه در نوع روابط با بیماران و نوع نگرش به جامعه و لحاظ داشتن عوامل اجتماعی در مسائل پزشکی و بیماریها و داشتن بصیرتی جامعهشناختی در حوزه تخصصی طب.
نکته دیگر آنکه، کمی دقت در کارهای بزرگی که دکتر حکیمزاده انجام داده، ما را با فلسفه و هدف او از طبابت و تخصصش آشنا خواهد کرد. فقط کافی است نظری به ساختههای او ـ چه در شهر و دیارش و چه در دیگر جایها ـ بیافکنیم: مدرسه، درمانگاه، پرورشگاه و آسایشگاه معلولین و سالمندان. در این سیر اجمالی به وضوح میتوان توجه به اصول آموزش، پیشگیری، درمان و توانبخشی را مشاهده کرد. اصولی که هریک رکن رکینی برای پایداری نظام سلامت یک جامعه محسوب میشوند و حکیمزاده در برنامههای خود نسبت به آنها متعهد.
نگاه دکتر حکیمزاده به دانش پزشکی، نگاهی اجتماعی و حکیمانه بود. گره زدن فعالیت تخصصی و حرفهای به مسائل و معضلات اجتماعی، پزشکی جامعهمحور و ارائه خدمات تخصصی با درنظر داشتن فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی از ویژگیهای این نوع نگرش است.
در چنین نگاهی، آموزش اهمیتی فزون یافته و بر همه چیز تقدم مییابد و مهمترین رکن پیشگیری، محسوب میشود. طبیعتاً پزشکی چون حکیمزاده با آن نگاه همهجانبه به پزشکی و با آن دغدغههای مقدس نمیتوانست نسبت به این مهم بیتفاوت باشد. از همین روست که بچه غریب آباد، در محل خویش دبستانی میسازد و خود با شور و شعف در کارهای ساختمانی آن فعالانه شرکت میجوید. و چه جایی بهتر از مدرسه برای آموزش و پیشگیری؟
این نوع نگرش عمیق است که سبب میشود وی در روستاهای دور افتاده لاهیجان در همان حالی که به دنبال تأسیس درمانگاه است، به ساخت مدرسه هم همت گمارد.
در مورد دکتر حکیمزاده بسیار بیش از اینها میتوان نوشت. مردی که جامعه معلولین و سالمندان ایران و نیز جامعه توانبخشی ایران، همواره نامش را در سینه به نیکی حفظ کرده و یادش را پاس میدارد. بیهوده نیست که مثلاً در همین شهر زادگاه او، یعنی لاهیجان، با وجود اینکه یک میدان و خیابان درخور شأن دکتر حکیمزاده و به نام او وجود ندارد (تنها در این دو سه سال اخیر، نام او بر سنگی در کنار نام چند تن دیگر از چهرههای این شهر در میدان تکیه سابق امجد السلطان نوشته شده، که کافی نیست)، در بهزیستی این شهر سالنی به نام اوست و نیز مسیری که به آسایشگاه سالمندان شرق گیلان (لاهیجان) میرود نیز به یاد او، دکتر حکیمزاده نامیده شده است و یا درمانگاهی در مرکز شهر که نام افتخارآفرین حکیمزاده را بر سردر خود دارد. شایسته است میدان و یا خیابانی درخور نام دکتر محمد رضا حکیمزاده، به اسم او نامگذاری گردد و تندیس و یادمانی از این مرد نیکوکار در شهر زادگاهش نصب شود؛ مسأله مهمی که تا کنون در مورد دکتر حکیمزاده و دکتر مجتهدی و بسیاری دیگر از بزرگان و چهرههای ماندگار این شهر، عملی نشده و خوب است که پاسداشت نام و یاد این بزرگان و نامگذاری خیابانها و میادین به اسم آنان، بیشتر در کانون توجه و دغدغههای مسئولین ذیربط در این شهر قرار گیرد.
شهید داوود علی قنبری در سال 46 در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی خویش را در محله ی خمیر کلایه لاهیجان در دامان مادری مهربان و مومن سپری کرد.بطوریکه مادرش هیچگاه بدون وضو به او شیر نمی داد.پدرش از کسبه بازار بود و در شرایط اقتصادی سخت آن دوران، خانواده 9 نفره خویش را اداره می کرد.با وقوع انقلاب اسلامی و بازگشت امام (ره) به وطن،عشق به ولایت در قلبش جوانه زد و همراه پدر به جماران رفت و موفق به دیدار یار گشت.مقطع دبیرستان را در مدرسه مهرگان لاهیجان پشت سر گذاشت و به واسطه تربیت دینی، در محافل قرآنی و مساجد شرکت پررنگ داشت و در اوقات بیکاری به رسم پهلوانی در باشگاه کشتی می گرفت.با آغاز جنگ تحمیلی دو تن از برادران ایشان رهسپار مناطق جنگی شدند و خود در پایگاه بسیج مشغول به فعالیت شد تا موفق به کسب رضایت پدر مبنی بر اعزام به جبهه شد. در عملیات والفجر و چند عملیات دیگر شرکت داشت و سرانجام 9 ماه بعد از اعزام، در 24 تیرماه 61 در منطقه عملیاتی شلمچه با اصابت خمپاره دشمن در حالیکه 16 سال بیشتر نداشت به درجه رفیع شهادت نایل شد و طبق وصیتشان در جوار معلم شهیدش (شهید حسن علیدوست) در محله غریب آباد لاهیجان به خاک سپرده شد.
لطفا خودتان را معرفی بفرمائید.
مینا نوروزی فرد. املش یکی از شهرهای کوچک و زیبای گیلان. ساکن تهران
چطور و از چه زمان وارد عرصه بازیگری شدید ؟ مشوق شما چه کسی بود ؟
بعد از گذراندن دوره بازیگری در مجتمع اموزشی سینما طی یک دوره چهار ساله برای بازی در نمایش تصویرهای شکسته به کارگردانی احمد مایل دعوت به کار شدم و بعد از آن به شکل حرفه ای وارد دنیای کار شدم.مشوقی نداشتم . بجز جمله کلیشه ای همیشگی از بچگی علاقه داشتم فعالیت در دوران مدرسه و تشویق استاندار گیلان در زمان دبستان همه وهمه سبب شد که اینگونه بشود.
آیا در کلاس های بازیگری هم شرکت کرده اید ؟ اساتید شما چه کسانی بودند ؟
بله . خانم معتمد آریا، آقای مهدی هاشمی، خسرو و بهرام دهقان، سیامک شایقی، نقد فیلم مسعود فراستی، تدوین داریوش عاشوری و.....
آیا اولین سکانسی که جلوی دوربین قرار گرفتید به خاطر دارید؟ نام تهیه کننده وکارگردان و نقش شما چه بود؟
مزد ترس به کارگردانی حمید تمجیدی و تهیه کنندگی توسلی، من و فریبرز عرب نیا نقش زن و شوهری رو بازی می کردیم که با هم فیلم و عکس از مجالس می گرفتند وضع مالی خوبی نداشتیم که کم کم درگیر ماجراهائی می شوند و...
نظر شما درباره شغلتان چیست ؟ این شغل چه تاثیر مثبت و منفی در زندگی شما داشته است؟
دوستش دارم با همه سختی ها و بی نظمی هایش. تاثیری تو زندگیم نداشته.
نمی دونم اگه شغل دیگه ای داشتم چه جوری زندگی می کردم. مثبت و منفی مربوط به خودمونه نه شغله مون.
یکی از بهترین خاطرات خودرا در این عرصه بفرمایید؟
همه لحظاتش خاطرات تلخ و شیرین بوده
مسائل و مشکلات زندگیتان را چگونه حل می کنید؟
گاهی با صبر و بردباری و گاهی با تنش و دادو فریاد. آدمیه دیگه
رایحه ای راکه بیشتر از همه دوست دارید ؟
بوی اسپند عطر سیب سرخ. بوی سبزه سفره هفت سین و اسکناس تا نشده پدر توی قرآن و بوی عید کودکی. که از هردو شون فقط یادی باقی مانده و خاطره ای
اگر قراربود محل زندگیتان را انتخاب کنید ، کجا را انتخاب می کردید؟
املش شایدم قزوین. مردم خوبی داره
چیزی که شما را خیلی ناامید می کند چیست؟
بد عهدی
ارزشمند ترین دارایی یک انسان از نظر شما چیست؟
انسانیت
آیا غیر از بازیگری در حرفه دیگری نیز فعالیت دارید ؟
ساخت و ساز و دوست دارم
آیا از اول با این هدف وارد این حرفه شدید که بازیگری را به عنوان یک شغل دنبال کنید؟
دقیقا. بله.
به کدامیک از نقش هایی که تاکنون بازی کرده اید علاقه بیشتری دارید؟
- زن عمو سرور دنیای شیرین
- فریبا در جاده های سبز شمال
- شیدا در هفت شب
- شمسی در معجون جادوئی
- مه لقا در مه لقا و.....................
فکر میکنید کدام یک از نقشهایی که تا به حال بازی کردهاید بیشتر در خاطر مردم مانده است؟
زن عمو سرور در دنیای شیرین دریا
حاشیههای دنیای سینما و تلویزیون به کار حرفه ای شما لطمهای نمیزند؟
جوریش زندگیمو می کنم .خیلی توجه نمیکنم. سعی می کنم از حاشیه ها دور باشم.
آیا برای شما مهم بوده که همیشه نقش اول را بازی کنید؟
برای همه مهمه .
اگر بازیگر نمی شدید دوست داشتید چه شغلی انتخاب کنید؟
بازم بازیگری
چه توصیه ای به جوانان علاقمند به بازیگری دارید؟
جوینده یابنده است
صحبت پایانی ؟
تشکر از همشهری پر تلاشم و همه دوستان خوب گیلانی و ایرانیام ممنون . پاینده باشید.
دکتر محمد رضا حکیم زاده در سال 1297 شمسی در لاهیجان به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در لاهیجان و رشت گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد . اولین کار دولتی خود را پس از فارغ التحصیلی در شهر مشهد آغاز کرد . در آن زمان آسایشگاه جذامیان در مشهد وضع بسیار بدی داشت که دکتر حکیم زاده با زحمات شبانه روزی خود آن را بازسازی کرد . مدتی هم ریاست بهداری لاهیجان را برعهده داشت . علاوه بر وظیفه پزشکی و مسئولیت بهداری در لاهیجان، اولین پرورشگاه و زایشگاه را درآن شهر ایجاد کرد . همچنین خانة پدری خود را وقف آموزش و پرورش نمود تا به دبستان تبدیل شود که هنوز هم به نام دکتر حکیم زاده باقی است . در بسیاری از روستاهای دورافتاده دبستان و درمانگاه ایجاد کرد . صندوق کمک به دانشجویان لاهیجانی که در خارج از لاهیجان تحصیل می كردند به همت او تأسیس شد . بعد از چند سال خدمت در لاهیجان به ریاست بهداری همدان منصوب شد و در آن جا نیز منشأ اثرات نیکو گردید . سپس برای اخذ تخصص به فرانسه رفت و در بازگشت به وطن در سمت مدیر مبارزه با بیماری های واگیردار به خدمت مشغول شد و با تلاش فراوان در ریشه کنی بیماری ها همت گماشت .
بعد از مدتی دکتر حکیم زاده به سمت مدیر کل بهداری گیلان منصوب شد که علاوه بر ایجاد مراکز بهداشتی در نقاط محروم استان، با توجه به مشکلات افراد سالمند و معلولین بی پناه و رها شده در خیابانها، به فکر ایجاد سرپناهی برای این قشر مظلوم افتاد . از این رو با همکاری آیت الله ضیابری و حسین استقامت،که 17 هزار مترمربع زمین را برای این کار خیر و خداپسندانه وقف کرده بود، در منطقه سلیمان داراب رشت، کار ساختمان آسایشگاه را آغاز کرد و سرانجام با زحمات پیگیر و بی وقفه این بزرگ مرد گیلانی آسایشگاه سالمندان رشت در سال 1345 ساخته شد . آوازة این کار بزرگ به تهران و شهرهای دیگر رسید و مسئولین از او خواستند که در شهرهای دیگر نیز آسایشگاههایی ایجاد کند . دکترکه دغدغة خاطرش سرپرستی عاشقانه آسایشگاه رشت بود مدیریت آسایشگاه را به خدمتگزارترین انسان آن دوره، یعنی آرسن میناسیان سپرد و با فراغ بال برای ساختن آسایشگاهی در جنوب تهران ( کهریزک ) آماده شد . با همت و نیک اندیشی دکتر حکیم زاده آسایشگاه کهریزک نیز برای نگهداری سالمندان و معلولین ساخته شد .
دکتر حکیم زاده ، پدر آسایشگاه های ایران ، در سوم آبان 1358 در سن 65 سالگی دیده از جهان فروبست. مردم گیلان خواستند او را در لاهیجان به خاک بسپرند ولی اهالی حق شناس کهریزک وی را در صحن ورودی آسایشگاه به خاک سپردند .
قطب الدین محمد بن شیخ بن علی بن عبدالوهاب بن پیله فقیه اشکوری دیلمی لاهیجی، پیله فقیهون و عالمونِ گیلون جی بوو.او سال 1152(یا 1162) گیلکی مین به دونیا بومه و پس نومونی شیخ الاسلام و بهالدین موسون دَشت.شریف میرداماد شاگیرد بو و شیخ بهایی امره هم زمات بو.یال 1240(1247) گیلکی مین بمرده.قطب الدین شاه عباس و شاه صفی و شاه عباس دوم و شاه سلیمان امره هم زمات بو.اینه نیاشون اشکور شی بون و اینه پیله نیا «پیله فقیه» بشناخته نوم بو.قطب الدین خودش لاجون شی بو و میدان* برزن مین به دونیا بومه و زیندگونی گود. بعد ای که اینه پیلاقه و پیر و اینه پیله برا ، منطخه مین شرعی و قضایی کارونِ خو عهده بیته.
قطب الدین بنویشتون ایشونن:
1- ثمره الفواد 2-تفسیر شریف لاهیجی 3-خیرالرجال 4- ترجمه و شرح صحیفه ی سجادیه 5-فانوس خیال 6- کتاب ادعیه 7- لطایف الحساب 8- رساله ای در نجوم و پزشکی 9-اعمال القلب 10- حاشیه ثمره الفواد 11- رسائل 12- شرح ادبیات 13- شرح بیت« هر که بالا تر رود ابله بود» 14-نصائص لقمان 15- شرح آداب البحث
گرچی خودش اوطوری که بوته 600 اینه خُرُوم بنویشتوون لاجون تشبیتی(آتش سوزی) - سال 1200 گیلکی یا 1210 - که خواجه نصیر طوسی و علامه حلی شون دس خط بو از بین بوشو.
* میدان یکته جی هفت اصلی برزنون لاجون مین بو و ایسه که هی هسام(الونم) هی نومِ وجود دنه گرچی اینه برزن چهارپادشاه نوم امره شناسنن.
← لاجون اصلی برزنون ایشونن: میدان(چهارپادشاه) ، گابنه ، پردسر ، آمیرشهید ، اردوبازار، خُمَیرکلایه ، شعربافان
صفحه قبل 1 صفحه بعد